نمونه های بهاریه در شعر زنان
بهاریه در شعر زنان
بهار بر شما فرخنده باد
*******
ز بس گل که در باغ مأوا گرفت
چمن رنگ ارتنگ مانا گرفت
صبا نافه مشک تبت نداشت
جهان بوی مشک از چه معنا گرفت
مگـر چشم مجنون به ابر اندر است
که گل رنگ رخسار لیلا گرفت
به می ماند اندر عقیقین قـدح
سرشکی که در لاله مأوا گرفت
قدح گـیر چندی و دنیا مگـــیر
که بدبخت شد آنکه دنیا گـرفت
سـر نرگس تازه از زر و سیم
نشان سر تاج کسری گرفت
چو رهبان شد اندر لباس کبود
بنفشه مگر دین ترسا گرفت؟
رابعه بلخی
********
در وقت بهار جز لب جوی مجوی
جز وصف رخ یار سمن روی مگوی
جز باده گلرنگ به شبگیر مگیر
جز زلف بتان عنبرین بوی مبوی
مهستی گنجوی
*******
گر آید نسیمی ز سوی نگار/ کنم جان و دل بر نسیمش نثار
دماغم بیاساید از بوی او/ جهان تازه گردد به باد بهار
بهار آمد و باد نوروز باز/ بیاورد بویی چو مشک تتار
چه مشک و چه عنبر چه کافور و گل/ بود همچو بوی سر زلف یار
جهان ملک خاتون
*******
ای خفته رسید یار برخیز
از خود بنشان غبار برخیز
هین بر سر مهر و لطف آمد
ای عاشق زار یار برخیز
آمد بر تو طبیب غمخوار
ای خسته دل نزار برخیز
ای آنکه خمار یار داری
آمد مه غمگسار برخیز
ای آنکه به هجر مبتلایی
هان مژده وصل یار برخیز
ای آنکه خزان فسرده کردت
اینک آمد بهار برخیز
هان سال نو و حیات تازه است
ای مرده لاش پار برخیز
طاهره، قرة العین
*******
... من ز شرم شکوفه لبریزم
یار من کیست، ای بهار سپید؟
گر نبوسد در این بهار مرا
یار من نیست، ای بهار سپید
دشت بیتاب شبنمآلوده
چه کسی را بهخویش میخواند؟
سبزهها، لحظهای خموش، خموش!
آنکه یار من است میداند
آسمان میدود ز خویش برون
دیگر او در جهان نمیگنجد
آه، گویی که اینهمه «آبی»
در دل آسمان نمیگنجد
در بهار او ز یاد خواهد برد
سردی و ظلمت زمستان را
مینهد روی گیسوانم باز
تاج گلپونههای سوزان را
ای بهار، ای بهار افسونگر
من سراپا خیال او شدهام
در جنون تو رفتهام از خویش
شعر و فریاد و آرزو شدهام
میخزم همچو مار تبداری
بر علفهای خیس تازه? سرد
آه با این خروش و این طغیان
دل گمراه من چه خواهد کرد؟
فروغ فرخزاد